بدون عنوان
توي ده شلمرود،
حسني تك و تنها بود.
حسني نگو، بلا بگو،
تنبل تنبلا بگو،
موي بلند، روي سياه،ناخن دراز، واه واه واه.
نه فلفلي، نه قلقلي، نه مرغ زرد كاكُلي،
هيچكس باهاش رفيق نبود.
تنها روي سه پايه، نشسته بود تو سايه.
باباش مي گفت:
- حسني مياي بريم حموم؟
نه نميام، نه نميام
- سرتو مي خواي اصلاح كني؟
- نه نمي خوام، نه نمي خوام
كره الاغ كدخدا،
يورتمه مي رفت تو كوچه ها:
- الاغه چرا يورتمه مي ري؟
- دارم مي رم باربيارم، ديرم شده، عجله دارم.
- الاغ خوب نازنين،
سر در هوا،
سُم بر زمين،
يالت بلند و پُر مو،
دُمت مثال جارو،
يك كمي به من سواري مي دي؟
- نه كه نمي دم
- چرا نمي دي؟-
واسه اينكه من تميزم.
- پيش همه عزيزم.
امّا تو چي؟
موي بلند، روي سياه، ناخن دراز، واه واه واه.
غازه پريد تو استخر.
- تو اردكي يا غازي؟
- من غاز خوش زبانم.
- مياي بريم به بازي؟
- نه جانم.
- چرا نمياي؟
- واسه اينكه من، صبح تا غروب، ميون آب،
كنار جو، مشغول كار شستشو.
امّا تو چي؟
موي بلند، روي سياه،ناخن دراز، واه واه واه.
در وا شد و يه جوجه دويد و اومد تو كوچه.
جيك جيك زنان، گردش كنان
اومد و اومد ، پيش حسني:
- جوجه كوچولو، كوچول موچولو،
مياي با من بازي كني؟
مادرش اومد،
- قُدقُدقُدا
برو خونه تون، تورو به خدا جوجه ي ريزه ميزه
ببين چقدر تميزه؟
امّا تو چي؟
موي بلند، روي سياه، ناخن دراز، واه واه واه.
حسني با چشم گريون،
پا شد و اومد تو ميدون:
- آي فلفلي، آي قلقلي،
مياين با من بازي كنين؟
- نه كه نميايم.
- چرا نمياين؟
فلفلي گفت:
- من و داداشم و بابام و عموم،
- هفته اي دو بار ميريم حموم.
- امّا توچي؟
قلقلي گفت:
- نگاش كنين.
موي بلند، روي سياه،ناخن دراز، واه واه واه.
-حسني دويد پيش باباش:
- حسني مياي بريم حموم؟
- ميام، ميام
- سرتو مي خواي اصلاح كني؟
- مي خوام، مي خوامحسني نگو يه دسته گلتر و تميز و تُپُل مُپُل
الاغ و خروس، جوجه و غاز و ببعي
با فلفلي، با قلقلي، با مرغ زرد كاكُلي
حلقه زدن، دور حسن.
الاغه مي گفت:
- كاري اگه نداري، بريم الاغ سواري.
خروسه مي گفت:
- قوقولي قوقو، قوقولي قوقو؟
هرچي مي خواي، فوري بگو.
مرغه مي گفت:
- حسني رو تو كوچه.
بازي بكن با جوجه.
غازه مي گفت: حسني بيا
با همديگه بريم شنا.
توي ده شلمرود
حسني ديگه تنها نبود...
خانواده
مانند دست است هر خانواده
هركس يك انگشت در خانواده
بابا در اين دست انگشت شصت است
آنكه نخستين انگشت دست است
انگشت بعدي يعني نشانه
او مادر ماست خانم خانه
انگشت دوم يعني برادر
اينجا نشسته پهلوي مادر
پس آن يكي كيست
انگشت ديگر
آري درست است
او هست خواهر
من هستم آخر
انگشت كوچك
انگشت ها را
ديدي تو تك تك
ما پنج انگشت هستيم باهم
با هم شريكيم در شادي و غم
گرچه جدائيم ما پنج انگشت
هستيم با هم مانند يك مشت
خروس نگو يه ساعت
شلمرود
يك ده با صفا بود همه چيزاش بجا بود.
اينور ده باغستون اونور ده باغستون.
ميون ده حموم بود همه چي به ده تموم بود.
يه گربه سياه داشت.
يه مرغ پا كوتاه داشت.
يه خر داشت.
يه بز داشت.
يه گاو داشت.
يه غاز داشت.
يه اشتر دراز داشت.
يك خروس قشنگ داشت.
پرهاي رنگارنگ داشت.
خروس نگو يك ساعت
يك ساعت با دقت
زمستون و تابستون
صبح سحر خروس خون
پر مي زد از تو لونه
رو پشت بوم خونه.
-قوقو لي قوقو بيدار شين مشغول كار و بار شين.
گاوه مي گفت:
-"ما" باز كه تويي وا!
بزيه مي گفت:
-"بع" بذار بخوابيم نع!
سگه مي گفت:
-"عوعو" مردم ازار هوهو!
مرغه مي گفت:
-"قدقدقدا" شلوغ نكن تو رو به خدا!
الاغه مي گفت:
-"عرعرعر" امان از اين بوق سحر.
اما باز هم خروسه مي گفت:
-"قوقولي قوقو"صبح داره مياد به همه بگو.
بالاخره يه روز صبح
حيوونا شاد و خندون
جمع شدن توي ميدون.
يك جلسه گرفتن تو اين جلسه گفتن:
-اين خروسه چه لوسه بدون عذر و بونه
كله سحر مي خونه.
از اينجا بيرونش كنيم ويلون و سيلونش كنيم.
خروسه شنيد به مرغه گفت:
-قوقولي قوقو مرغ پا كوتاه يه كاري بكن
يه چيزي بگو.
اقا بزه گفت:
-"بع بع بع" ما تو رو مي خوايم؟نع نع نع
اقا سگه گفت:
-"عوعوعو" اقا خروسه از اينجا برو.
خروسه با چشم گريون
از توي ده رفت بيرون.
صبح روز بعد
در تمام ده
هيچكس نبود كه صبح زود سر و صدايي بپا كنه.
حيوونا رو صدا كنه.
افتاب اومد تو اسمون
حيوونا خميازه كشون
از لونه اومدن بيرون.