پاییز
پاييزه پاييزه برگ از درخت مي ريزه
هوا شده كمي سرد روي زمين پر از برگ
ابر سياه و سفيد رو آسمان را پوشيد
دسته دسته كلاغها مي روند به سوي باغها
همه مي گن به يك بار غار و غار و غار و غار
از تو کتاب فصلها پاییز خانوم بیدار شد
چارقدشو سرش کرد مشغول کار و بار شد
دوید میون باغو گرما رو جابه جا کرد
باد سرد شیطونو راهی کوچه ها کرد
با دستای جادوییش درختارو جادو کرد
همه برگهای باغو با حوصله جارو کرد
کلاغارو خبرکرد قارو قار و قار بخونن
اومدن سرمارو همه دیگه بدونن
ابرا رو زود فرستاد تا که بباره بارون
اونوقت صدای پاییز پیچید تو گوش ناودون
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی