عمرانسان
تولد انسان روشن شدن كبريتي است و مرگش خاموشي آن! بنگر در اين فاصله چه كردي؟ گرما بخشيدي...!؟ يا سوزاندي...؟!! ...
غم دل
آخوندملاعلی معصوم همدانی به خرابات روم بهر نگهداری دل تا بر پیر کنم شکوه ز بیماری دل دل شب و روز بسوزد ز غم عشق بتان &n...
بدون عنوان
فلسفه ملا صدرا درباره خدا
خداوند بي نهايت است و لامكان و لا زمان اما به قدر فهم تو كوچك مي شود و به قدر نياز تو فرود مي آيد٬ به قدر آرزوي تو گسترده مي شود و به قدر ايمان تو كارگشا ٬ يتيمان را پدر مي شود و مادر و نااميدان را اميد مي شود ٬ گمگشتان را راه مي شود و در تاريكي ماندگان را نور ٬ محتاجان به عشق را عشق مي شود. خداوند همه چيز مي شود. و باهمه كس يارمي شود. به شرط اعتقاد ٬پاكي دل ٬ پاكيزگي روح و به شرط پرهيزاز معامله با ابليس. بشوييد قلب هايتان را از هر احساس ناروا ٬ مغزهايتان را ازهر انديشه خلاف و زبان هايتان را از هر آلودگي در بازار. بپرهيزيد از هر ناجوانمردي و ناراستي و نامردي . چنين كنيد تا ببنيد خداوند چگونه بر سفره شما با كاسه اي خور...
بازآمدبوی ماه مدرسه
خاطرات كودكي زيباترند يادگاران كهن مانا ترند درسهاي سال اول ساده بود آب را بابا به سارا داده بود درس پند آموز روباه وكلاغ روبه مكارو دزد دشت وباغ روز مهماني كوكب خانم است سفره پر از بوي نان گندم است كاكلي گنجشككي با هوش بود فيل ناداني برايش موش بود با وجود سوز وسرماي شديد ريز علي پيراهن از تن ميدريد تا درون نيمكت جا ميشديم ما پرازتصميم كبري ميشديم پاك كن هايي زپاكي داشتيم يك تراش سرخ لاكي داشتيم كيفمان چفتي به رنگ زرد داشت دوشمان از حلقه هايش درد داشت گرمي دستان ما از آه بود برگ دفترها به رنگ كاه بود مانده در گوشم صدايي چون تگرگ خش خش جارو ي با پا روي برگ همكلاسيهاي من يادم كنيد بازهم در ك...
خداوندا ...
خداوندا تو ميداني كه من دلواپس فرداي خود هستم مبادا گم كنم راه قشنگ آرزوها را مبادا گم كنم اهداف زيبا را مبادا جا بمانم از قطار موهبت هايت مرا تنها تو نگذاري كه من تنهاترين تنهام؛ خدا گويد : تو اي زيباتر از خورشيد زيبايم تو اي والاترين مهمان دنيايم تو اي انســــان ! بدان آغوش من باز است شروع كن ... يك قدم با تو تمام گامهاي مانده اش با من ... ...