آذر ماه 91 به روایت تصویر
اگر نقاش بودم بی همتایم رااینگونه میکشیدم
هجدهم آبان یک هزارو سیصدونودویک
.: بیتا جان تا این لحظه ، 3 سال و 3 ماه و 3 روز سن دارد:. ...
روزت مبارک کودک من
بشنو از من کودک من پیش چشم مرد فردا زندگی خواه تیره خواه روشن هست زیبا٬ هست زیبا٬ هست زیبا... و این هم نسخه کامل آن شعر خاطره انگیز: باز باران با ترانه با گهرهای فراوان می خورد بر بام خانه من به پشت شیشه تنها ایستاده در گذرها رودها را افتاده شاد و خرم یک دو سه گنجشک پر گو باز هر دم می پرند این سو و آن سو می خورد بر شیشه و در مشت و سیلی آسمان امروز دیگر نیست نیلی یادم آرد روز باران گردش یک روز دیرین خوب و شیرین توی ...
نویسنده :
مامان بیتا و بیتاجون
15:21
کتاب ترانه های خانه
بقیه شعرها در ادامه مطلب ...
پرواز
گفتند: "کلاغ "شادمان گفتم: پر گفتند: "کبوترانمان"، گفتم: پر گفتند: "خودت"، به اوج اندیشیدم در حسرت رنگ آسمان، گفتم: پر! ***** گفتند: مگر پرنده ای؟ خندیدم گفتند: تو باختی و من رنجیدم! در بازی کودکان فریبم دادند! احساس بزرگ پر زدن را چیدم ***** آن روز به خاک آشنایم کردند از نغمه پرواز جدایم کردند! آن باور آسمانی از یادم رفت در پهنه این زمین ...
گلم! از خود رهیدن را بیاموز
گلم! از خود رهیدن را بیاموز به سرمنزل رسیدن را بیاموز مجال تنگ و راهی دور در پیش به پاهایت دویدن را بیاموز زمین بی عشق ، خاکی سرد و مرده ست به قلب خود ، تپیدن را بیاموز جهان جولانگهی همواره زیباست به چشمت ، خوب دیدن را بیاموز مجتبي كاشاني ...